پشت این حصار های نانجیب
میان این لباس های عجیب
پشت این کلاش های پر خشاب
پشت این ژسه های پرشتاب
پشت این جنگ و خون و درد وآه
پشت بی صلحی و مرگ خواه خواه
جامانده ام دلم صلح میخاهد..؟؟
پشت این برجک های بلند
پشت این رژه های بی هدف
پشت این سیم خاردارهای بیخودی
پشت هزاران سرباز نایلونی
پشت این گلوله های داغ داغ
پشت این سیبل های سوراخ
جام مانده ام دلم صلح میخواهد..؟؟
امروز به نام صلح گرفتارِ وحشتیم
قربانی سیاست و رفتارِ دهشتیم
دیدیم و دیده اند به جهان عاشقان صلح
قربانیانِ توطئه هایی جنایتیم
ما از برای نسل جوانِ دیارِ خویش
اندر تلاش صلح به قصد صیانتیم
آخر چرا به دشمن صلح همدلی شود
مایان که از وجود خبیثان به زحمتیم
در راهِ چاره جویی بیمارِ انقلاب
اندر تلاش عزت و حفظِ شرافتیم
ما در مسیر خسته و نیم جانِ آرزو
دلباختگانِ ملت و اهل شهادتیم
حقا« بشیر»که دردوطن دردبی دواست
ما از برای چاره ای آن در عبادتیم
نغمه ی صلح سر دهیم
ناله و اشک دور کنیم
دست به دست هم
راه پیروزی پیش گیریم
به یاد گذشته گان خود
آشتی و صمیمیت کنیم
دور از کینه ها شویم
عشق و محبت کنیم
راه علم از سرگیریم
در مکتب باز کنیم
آینده را بهتر کنیم
تا که طفلی برسنگ بستر نکند
مادری روی سرک روز را شب نکن
اشک مادری حدر ندهیم
پسران را به کویر غم نسپاریم
راه جهالت را خراب کنیم
دختران مان را نفروشیم
سرود صلح سردهیم
هیچ طفلی بی سایه ی پدرنماند
آه هیچ مادری نشنویم
نوای صلح سر دهیم
جنگ را از دور چب ما خوانده ایم
حاصل چب خواندنش را دیده ایم
آن مفاد خواندن چب گنج شد
بی غم از ویرانیها ورنج شد
جیم ونون جنگ بخود جنت بساز
این خرابی هاره با همت بساز
گاف را بنشان گلی با نام صلح
زندگی رونق بده با کام صلح
صلح میباشد بهار روزگار
این کلمه است برما افتخار
ما زسود صلح همه آسوده ایم
از شقاوتهاوجنگ آشفته ایم
ما همه از جنگ داریم انزجار
یکنفر از ما نکرده انتحار
ما نهال صلح زبامیان کاشتیم
نفرت وکینه زدل برداشتیم
ما که خود کردیم بخود صلح ابتکار